سلام بر ماه حضرت باران سلام بر امام عشق

سلام بر ماه حضرت باران سلام بر امام عشق

سلام بر تکیه و علم، سلام بر شعر محتشم، سلام بر محرم....

صلی الله علیک یا اباعبدالله...

y5pf_untitled.jpg

 با عرض سلام و تسلیت فرا رسیدن ماه عشق ماه حضرت باران، ماه محرم حسینی بر تمام شما بزرگواران و عاشقان امام عشق...نمیخوام از اون حرفای قشنگ قشنگ بزنم  چون میدونم هموتون اونارو میدونید و منم کوچکتر از اون هستم که چیزی بگم و ادبیاتمم خوب نیست و واسه همون حرفای دل خودمو میگم پس چند لحظه ای نگاهای مهربونتونو خسته میکنم ببخشید.

چند روزی که دنبال تسویه ی دانشگا و اینکارا بودم اصلا کلا همه چی یادم رفته بود تا اینکه بعد اتمام کارم پرچم بزرگ یاحسین ع و یا ابالفضل س رو تو دانشگا دیدم و به دنبالش که وارد شهر شدم دیدم که همه جا دارن برای محرم آماده میشن ، همه با یه عشقی داشتن یه کاری میکردن و تکیه هارو برپا میکردن، بوی محرم همه جای شهر رو پر کرده بود محرمی که پر از نام و یاد و عشق حسینه ، دیدید وقتی محرم میاد وقتی هیئتا و این مراسما شروع میشه همه یه شور و شادی عجیبی دارن اولش اونایی برا اولین بار میان فک میکنن که فقط این مراسما پر از غم وگریه و ایناست ولی وقتی میری تو مراسما میبینی که بقول اون شعره که میگه: اصلا حسین ع جنس غمش فرق میکند و همتون داستانها و اتفاقات و معجزات مراسمات حسینی رو دیدید، عشق به حسین ع هم که کوچک و بزرگ نمیشناسد از معین و امید و امیر کوچولوی ما گرفته تا اون پیرغلامای هیئتی که عمرشونو تو این هیئتا گذروندن اونایی که ار آداب هیئت رفتن اینارو میدونن که قبل هیئت غسل یل وضو میگیرن و هتگام وارد شدن بسم و لاحول و لا.... و اذن میگیرن و میرن و دورکعت نماز عاشقی میخونن و پیرهن مشکی رو مقدس میدونن و هرجایی نمیپوشن اخه میگن ذکر حسین به تار و پودش خورده واسه همونه که مجلساشون رنگ و بوی خدا گرفته، اونروز تا محرم شروع شده معین اومده و میگه منم لباس مشکیمو میخوام منم طبل و زنجیرمو میخوام برم مسجد با عمو و بابا سینه بزنم و با یه عشقی اینو میگه و چنان مشتاقه که آدم عشق میکنه و منم اونروز که با عموش رفته لباسای جدیدشو گرفته عکساشو گرفتم تا وقتی بزرگ بشه بهش نشون بدم و خودش عشق کنه و امیر کوچولوی ماهم از الان ازش بپرسی که امیر آرزوت چیه میگه اینه که بزرگ شم و عباس خونه تعزیه ی امام حسین ع شم  ...

3cq7_image.jpg

معین کوچولو

cozp_20141106_191740.jpg

امیرکوچولو

  همتون حتما مال هر کجای ایران زمین که باشید حتما برای یبار هم که شده مراسم تعزیه و شبیه خوانی رو دیدید حالا این مراسمات تو هر شهر و استان و روستایی به سبک خاص اجرا میشه ولی تو اردبیل ما و روستای ما هنوزم این تعزیه خوانی و شبیه خوانی با اون رسم قدیمش اجرا میشه البته تو شهرا دیگه از یاد رفته این سبک ها و کم رنگ تر شده ولی من یادمه از اون بچگی که تو روستامون اجرا میشد و روزهای تاسوعا و عاشورا و سوم امام حسین ع و اربعین این تعزیه خوانی و شبیه خوانی اجرا میشد یادمه  دو تا عموهام که الان دیگه در میان ما نیستن نقش بازی میکردن یکیشون عمو اکبرم علی اکبر خون و امام حسین خون و اون عمو حیدرم که نقش شمر رو بازی میکرد و یادمه چند تا اسب هم که داشتیم تو این مراسما شرکت میدادن من خودم دیگه به این جمله ایمان آوردم که حتی اون کسایی که برای روضه و سینه زنیا و هرکاری که تو ماه محرم برای امام حسین ع برگزار میشه همه رو باید خود ارباب بخاد تا لایق بشن و بیان تو مراسما و اگه اونا نخوان اصلا نمیشه بیان مثل کربلاش که هرکی مثل ما لایق نیست و مثل باران  که خودش چندین بار رفته و یبارم از من پرسید قاصدک کربلا که رفتی و منم که گفتم نه لیاقت نداشتم و تعجب کرد و گفت که تعجب می کنم که تابحال نرفتی و ایقد دلم گرفت چون باران خودش از اون آدمای ناب خداست و لایقه و چندین بار کربلا رفته و فک میکنه همه مثل خودشن و کسی که بگه نرفتم تعجب میکنه ،هم اون دوتا عموهام و هم قبلا یه آقایی تو روستامون بود که خودشم معلم بود و اونم از شبیه خونا بود و از شمرخونها بود و هر سالی که توفیق نمیشد اون نقش رو بازی کنه هم عمو اکبرم و هم عمو حیدرم و هم این آقا که اسمش نوربخش بود میگفتن اگه ما توفیق نشه بازی کنیم اون سال کلا برای ما بد میشه و بقولی یه گرفتاری و مریضی و چیزی براشون پیش میاد درست همین طور هم شد و عمو اکبرم یه چند سال که دیگه پیر شده بود نتونست بازی کنه و ایقدم خودش ناراحت و دل بارونی بود همون سالا مریض شد و آسمونی شد و عمو حیدرمم که بخاطر شغلش دیگه رفت شهر و اونجا نتونست بازی کنه اونم هم خودش ناراحت شد و همیشه میگفت که من نباید میاومدم و اون آقا هم که اسمش نوربخش بود و از پیرغلاما بود آخه بعد از اینکه عمو حیدرم رفت شهر اون آقا شمر رو بازی میکرد و اون آقا هم یه سال که یه اختلافی پیش اومد و نقش رو بازی نکرد اونم میگفت بعد اون یه غمی دلمو گرفت که انگاری چرا بازی نکردم و اونم اون سالش بیماری قلبی گرفت و سال بعدش درست روز تاسوعا آسمونی شد و پر کشید و الانم که الانه همه از یاد و خاطرات اون آقا میگن  و یه دوماد هم داریم که اینم مداحه و خودشم از یادگارای جنگه و اونم ایطور میگه و هر سال خودشو هرطوری شده به مراسمای محرم میرسونه... همتون تو هر شهری که باشید اون علم رو دیدید تومراسمای شبیه خونی و تعزیه خونی اردبیل اون علم خودش که مختص و بنام  حضرت عباس س هست مراسم خاصی داره و کسی که اونو برمیداره و میچرخونه باید خیلی خاص و ار آدمهای ناب باشه و این هم لیاقت هر کسی نمیشه اگه وقت میشد داستاناشو براتون میگفتم ولی یه موردو میگم یکی از دومادای عموم که اسنش آقا بهلوله و مال یکی از روستاهای اطراف ماست ایشون  همیشه توفیق برداشتن این علم رو دارن و میگن که یبار هر کس اومد این علم رو برداره اصلا نتونست و منم که چثه ی نحیفی داشتم بهم بشوخی گفتن که تو بیا بردار و رفتم و انگاری یه نیروی عجیبی بهم داده بودن و میگفت که اصلا فکر نکنید این یه قطعه فلزه این علم انگاری با آدم حرف میزنه و میگه که یبار  تو مراسمی بودم که یه دفعه انگاری بمن نیروی وارد شد و من بدون اختیار با این علم که کنترلش دست من نبود رفتم و چند روستا رو همینجوری رفتم و یه روستایی بود که یه پیر زن بود و اون کسی رو نداشت نذریشو بیاره بزنه به علم و درست در خونه ی اون پیرزن وایساد و اون زن نذریشو داد و گفت دلم شکسته بود و با حضرت عباس س حرف میزدم تو دلم که شماها اومدید و چند اتفاق دیگه مثل این افتاده بود.... و کلا هر چیزی که تو این مراسما استفاده میشه بخاطر ذکر و نام ویاد امام حسین ع  قداست بخصوصی داره بقول اون شعره که میگه: عجب مادربزرگم راست میگفت شفا در دود اسپند حسین ع است ... حالا حرفام زیاد شد ولی در کل میخوام اینو بگم ماه محرم ماه عشقبازی تو روضه ها و سینه زنیاست من که خودم عاشق این کارا هستم و یادش بخیر هیئت داشگاه چه عشقبازی تو مراسما با امام حسین ع میکردیم شیرینیه اون روزارو با هیچ چی عوض نمیکنم اون روز یکی از دوستای هیئتیمون میگه برای دکترا میخوام برم خارج و بعدش میگه که دلم برای هیئت تنگ شده و میگم اخه تو که بری خارج دیگه این مراسمارو که تو اونجاها گیر نمیاری و حسرت میخوری نرو و میگه قاصدک خوب نقطه ی ضعف بچه هیئتیارو میشناسی...

کاش سهراب اینگونه میگفت:

آب را گل نکنید . . .
شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشک طفلان بر دوش،
زخم و خون بر اندام،
می رسد تا که از این آب روان،
پر کند مشک تهی، ببرد جرعه آبی برساند به حرم،
تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب (س)
نفسش تازه شود و بخوابد آرام . . .
آب را گل نکنید . . . .

عکس و تصویر سعید......

کاش اینروزا که میریم تو این مراسما از امام حسین ع و حضرت عباس س  برادر بودن و از حضرت زینب خواهر بودن رو یاد بگیریم اگه خواهریم مثل زینب برای حسین هامون باشیم درسته ماها بگرد پای اون بزرگواران هم نمیرسیم ولی میگن که  اگه خوب هم نیستید ادای خوب بودنو در بیاد و یواش و یواش شروع کنید و اخلاقاتونو مثل خوبا کنید و آخرش اون خوبان دست شمارو میگیرن منم که شبیه باران نیستم و بهشم نمیتونم برسم ولی میتونم که مثل اون خوب بودنو تمرین کنم و خودمو درس کنم خلاصه ... اگه برادریم برای خواهرامون حسین و عباس باوفا باشیم و براشون بقول امروزیا و غربیا بابالنگ دراز باشیم برای جودی ابودامون و ژان وال ژان برای کوزتها و برای شنل قرمزهامون گرگ نباشیم و نترسونیم .....

 اینروزا تو روضه ها تو عشقبازیاتون برای دلای ماهم دعا  کنید دعا کنید باران بر دلامون بباره  دعاکنید حسینی باشیم ...خدایا شهادت در راهت را نصیب ما کن ... خدایا مارا پاکیزه بپذیر..خدایا ماراهم کربلایی کن... اگر یادتان بود باران گرفت دعایی به حال بیابان کنید...التماس دعای باران ...یاعلی 38

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:

کد بارش گل رز به دنبال موس